دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

ضرب المثل RSS Feed

19 Jul بچه قنداق کرده تو دامن آدم می‌گذارند!
0 2861
کنایه است از حرفی ناحق و تهمت و اسنادی ساخته و پرداخته که به کسی بندند. هرکس کاری ناروا نکرده باشد یا حرفی به دروغ نگفته باشد و به او نسبت دهند و گویند که: «فلانی، فلان کار کرده یا فلان حرف زده» او می‌گوید «عجب مردمی هستند! بچه قنداق کرده توی دامن آدم می‌گذارند». یعنی دروغ پرداخت کرده برای آدم می‌سا..
19 Jul باید پدرش را پیش چشمش آورد
admin 0 2878
هرگاه آدم نانجیب و بدذاتی با تکبر و سرکشی و غرور خودنمایی کند و باعث آزار این و آن بشود می‌گویند: باید باباشو پیش چشمش آورد تا آدم بشود.گویند: تاجر ثروتمندی قاطری داشت، که این حیوان در اثر تغذیه کامل و مواظبت کافی غلامان تاجر، خیلی‌خیلی فربه و چاق شده بود و مخصوصاً تاجر این قاطر را موقعی سوار می‌ش..
19 Jul این منم نه این منم
admin 0 1505
آدم‌های بی سر و پای کم ظرف چون به جایی برسند خیلی زود خودشان را گم می‌کنند و بی‌حساب فیس و افاده می‌کنند و تکبر می‌فروشند. این مثل نیشدار و کنایه‌آمیز را مردم برای همین نودولتان تازه به دوران رسیده می‌زنند که جنبه تحقیر و استهزاء نیز دارد.روایت اول پیره دختر فقیری بود که تازه شوهر کرده بود و به ی..
19 Jul این سرزمین ماندن ندارد
0 1578
چون فردی ناکس و ناجوانمرد به مردی مهربان و زورمند توهین کند و او ماجرا را نادیده گیرد و از آن دیار برود و مردم گویند: «فلانی از اینجا رفت و گفت: این سرزمین ماندن ندارد».روایت اول روزی شیری توی دره‌ای خوابیده بود و یک لاشه گوسفند هم جلوش بود که نصف آن را خورده بود و نصفش مانده بود. روباهی از دور دا..
19 Jul انگشت نمک است، خروار هم نمک است
admin 0 1507
در فرهنگ عامه ایرانی نمک رابطه ای مستقیم با محبت کردن و مدیون شدن دارد .نمک خوردن، نمک گیر شدن و … اصطلاحاتی است که بسیار مرسوم است .در واقع حرمت نمک را نگه داشتن، یکی از نشانه های سپاس گذاری و معرفت است.این ضرب المثل می خواهد بگوید که مهم نیست میزان محبت و لطف چقدر باشد، آن که قرار است قدر بداند، خ..
19 Jul اگر گاوت خوش خوراک شد سرت را بگذار بخسب ؛ اگر زنت خوش خوراک شد جلت را بردار، در رو
admin 0 1396
در زمان‌های قدیم مردی بود که چهل سالش شده بود و هنوز زن نگرفته بود. کار و بارش چاق بود. گاو زراعتی، گاو شیرده، گله گوسفندی، انبار گندمی، برنجی، اسب، مال و مکنت، اسباب و اثاث خانه، خلاصه همه چیز داشت. اما به هر مجلسی که می‌رفت و به هر جا که می‌رسید مردم عوض احوالپرسی به او می‌گفتند: «خب! کی خدا بخوا ..
19 Jul اشتهایم آمد پس
admin 0 1230
هرگاه کسی بنا به مصلحت، از چیزی روی بگرداند یا از کاری دست بکشد اما بعد صرفه خود را در آن ببیند و پشیمان شود و دوباره به آن چیزی رو بیاورد یا به آن کار بپردازد این مثل را می‌زنند.روزی نزدیک‌های ظهر شخصی که وارد آبادی دوستش شده بود به او برخورد. آن شخص اهل محل پس از احوالپرسی، رفیق تازه واردش را بر..
19 Jul استاد علم! این یکی را بکش قلم!
admin 0 1447
روایت اول مرد خیاطی پارجه مشتری را که برش می‌کرد تک قیچی و اضافه مانده پارچه را پس‌انداز می‌کرد و به صاحبانش نمی‌داد. شبی در خواب دید روز قیامت شده و او را زیر علم دادخواهی برده‌اند و مشتری‌های او دارند با قیچی آتشین گوشت و پوست او را می‌برند و می‌برند از خواب پرید و با خودش عهد کرد که دیگر این کار ..
19 Jul از ما نخورده باشی
admin 0 1622
از مثل‌های مشهور شیرازیان است که هرگاه جوانی خام و بی‌تجربه به شخصی بزرگتر از خود بی‌ادبی و جسارت کند آن شخص گوید «از ما نخورده باشی».می‌گویند یک روز شیخ سعدی از کوچه‌ای رد می‌شد. یک جوان بی‌ادب و آب بی‌لگام خورده انگلی به او رساند شیخ سعدی دست کرد یک پولی به او داد و بئش گفت: «از ما نخورده باشی» ..
19 Jul از گردنم بیفتی انشاالله
admin 0 1366
این جمله، هم مثل است هم نفرین و قصه‌ای داردمی‌گویند: پیرزنی بود سه پسر داشت و دو تا عروس، اما پسر کوچکش هنوز زن نگرفته بود. این دو تا عروس هر روز به نوبت مادر شوهرشان را کول می‌‌گرفتند و کارهای خانه را به این شکل انجام می‌دادند چون که می‌ترسیدند اگر مادر شوهرشان را زمین بگذارند و مواظب حال او نباش..
19 Jul آن را که گفتی اسمش را نبر و بردار بیار
admin 0 1356
می‌گویند در مزرعه‌ای به نام زیر پل که در ده کیلومتری شمال قلعه «سه» واقع شده و متعلق به چند نفر ارباب آبادی بوده است چند نفر کشاورز سکونت داشته‌اند. این مزرعه قلعه‌ای دارد محکم با دیوارهای بلند. هوایش بسیار سرد است به‌طوری که سرمای آن ناحیه ضرب‌المثل است.در یکی از شب‌های پاییزی یک نفر از ارباب‌ها ..
19 Jul آقا گرگ عیدت مبارک!
admin 0 1342
هر وقت یک نفر از راه طمع کار خلافی می‌کند یا به مال کسی دست درازی می‌کند می‌گویند «آقا گرگ عیدت مبارک».روباهی همیشه در باغ خربزه می‌رفت و به باغبان خسارت می‌زد. روزی باغبان تله گذاشت و مقداری گوشت هم در آن تعبیه کرد. روباه چون گوشت را سر راه خود دید فهمید که به همراه آن تله‌ای هم هست. جرأت نکرد به..
نمايش 1 تا 12 از 14 (2 صفحه)

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات